رمان آوای فاخته اثر مرضیه قیلی

رمان آوای فاخته اثر مرضیه قیلی

خلاصه داستان :
خلاصه گفتن سخته برای کسی که بداهه مینویسه. چون فقط یه طرحه توی ذهنمه که قراره کنار شماها شاخ و برگ بگیره.اما حرف از یه دختر ۲۱ ساله هست که تئاتر کار میکنه. نویسنده هست و همین کار یا شغل تمام زندگیش رو تحت شعاع خودش قرار میده.

بخشی از داستان:
اسمتون؟ –
ديانت… فاخته ديانت –
کراوات طلاييش رو صاؾ کرد: اسمتون توی ليست نيست خانوم
اخم کردم : يعنی چی که نيست؟ شما يه بار ديگه نگاه کنيد
!برگه رو توی دستش لوله کرد: خانوم محترم ديدم…نيست!…بفرماييد
عصبی کيؾ سنتی دوست داشتنيمو که حالا زيادی توی دست و پام بود عقب زدم و خودم رو از فشار جمعيت جلوتر
!!کشيدم. دست بلند کردم و برگه رو از ميون دستش قاپيدم: مگه ميشه نباشه… من نويسنده کارم…بذاريد ببينم
…عصبی بيسيمش رو بيرون کشيد: يه نيرو اضافه کنيد جلوی سالن
چيزی نميشنيدم… هيچ چيز جز صدای پچ پچ خودم
….!ژاله محمودی…. ستاره محبی… پوريا جوانمردی… نسترن حق نگه دار… شاهين خلقی… عليرضا جم
هيچ چيز نميشنيدم جز صدای قلب خودم… نگهبان خوش تيپ و قد بلند با کراوات طلايی برگه رو از ميون انگشتهای بی
جونم کشيد. صداش رو از فرسنگها دورتر شنيدم: ديدين نيست؟… با خودشون هماهنگ کنيد اگر نويسنده کار شمايين!
…اسمهايی که به من دادن همينهاس
گيج و منگ نگاش کردم. زن چاق کنار دستم موقع حرؾ زدن و ؼش ؼش خنديدن برای پسری که همراهش بود به بازوم
ضربه زد. خودم رو از ميون جمعيت کشيدم کنار. فکم رو روی هم فشار دادم و بند بلند کيفم رو کشيدم جلو.توی خورجين
روی شونه ام دنبال گوشی موبايلم گشتم. هر چيزی توی دستم ميومد جز موبايل. عصبی بهش چنگ زدم و کشيدمش
بيرون. برای بار هزارم بود که به عليرضا زنگ ميزدم و جواب نميداد. هر بار پيام گذاشته بودم. اينبار هم رفت روی
پيؽام گير. خودم رو تا باؼچه کنار سالن رسوندم و پشت به جمعيت و همهمه شون پشت در سالن تئاتر شهر توی گوشی
جيػ کشيدم: بردار گوشی رو نامرد… بردار… حالا ديگه نمايش رو به اسم خودت ميزنی و فکر ميکنی هيچکی به هيچکی
!نيست؟…. نمايشنامه نويس و کارگردان عليرضا جم؟

مشخصات فایل:
عنوان: رمان آوای فاخته
مولفین: مرضیه قیلی
تعداد صفحات: 400
زبان: فارسی