رایگان

خلاصه ی از داستان رمان: صدای گریه …جیغ …..صدای که اسمشوصدامیکرد… ماریا …ماریا ….فضای بیمارستان وپرکرده بود. ماریا به اطرافش نگاه کردهمه […]