رمان که روزی دل خسته خواهد شد اثر سحربانو
خلاصه داستان :
قصه از اونجایی شروع میشه که بهمن یه دل نه صددل عاشق میشه و میره خواستگاری تک دختر پیر و معتمد شهر کوچیک قصهی ما. حاجاسدالله هم که مرد مهربون و بیادعایی بوده، قبول میکنه و اون دوتا شیرینیخوردهی هم میشن؛ ولی مشکل از اونجا شروع میشه که حاجی نمیدونه بهمن یه راز بزرگ رو از اونها مخفی کرده.
بخشی از داستان:
خب نگفتی باباجون، نظرت چیه؟
سرم رو پایین انداختم و با انگشت دنبالهی موهام رو به بازی گرفتم .
– سخته تو هم بری بعد از عطیه. مامانت که نیست، تو هم که از این خونه بری اینجا دیگه صفایی نداره؛
ولی آخرش که چی؟ دختر امانته دست پدر و مادرش. قسمت که در خونهی آدم رو بزنه نمیتونی دست
به سرش کنی .
خیره به گلهای قالی و با صدای گرفته ادامه داد :
– میدونم عطیه هم راضیه .
بغض نبودِ مامان و دل گرفتهی حاجبابا فرصت شادبودن رو تو این لحظه به من نمیداد، به جاش پر بودم از
ترس و نگرانی از فردا و فرداها .
– پسر بدی نیست. دادم بچههای مسجد راجع بهش تحقیق کردن. حرف بدی پشت سرش نیست. همه از
خوبی و پشتکار و تلاشش گفتن؛ مخصوصا اینکه اون هم تنهاست و پدر و مادر و پشتوانهای نداشته.
وضع مالیش خوبه. قد و قامتش هم که خودت دیدی، میدونم دخترا بیشتر دل به این چیزا میبندن.
جمال خوبی هم داره، فقط میمونه دین و ایمونش که کمی نگرانم کرده. چیز بدی ازش ندیدم و نشنیدم؛
ولی خب شناخت زیادی هم ازش نداریم .
مشخصات فایل:
عنوان: رمان که روزی دل خسته خواهد شد
مولفین: سحربانو
تعداد صفحات: 549
زبان: فارسی
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.