– امیر می ترسه یه بلایی هم سر این بیچاره بیارین.
آنا سرش را آورد بالا و به فرهاد نگاه کرد. فرهاد از کل صورت آنا فقط به چشمای اشکیش نگاه کرد و برگشت سمت ماشین.
رویا هم که کلا عادت نداشت کاری رو بی جواب بذاره، برگشت به فرهاد گفت:
– شما نگران خودتون باشین، ما وضعمون خوبه و سر هر کی رو لازم باشه می شکنیم؛ آقای ریاحی پولش رو می ده!
امیر با اینکه همه چیز را شنیده بود، عکس العملی نشون نداد؛ ولی فرهاد زد زیر خنده:
– همکار عزیز شما اگه بخواین همش از این کارا بکنین که خودتونم لازم الوکیل می شین. البته بنده خودم با کمال میل در
خدمتون هستم.
رویا انگار نه انگار که چیزی شنیده، کمک کرد آنا روی صندلی بشینه و فرهاد بدون اینکه بدونه کجا باید بره، راه افتاد.
– خب من کجا باید خانم ها را برسونم؟
رویا آدرس پانسیون را داد.
– ممنون می شم اگه ما رو تا پارک وی ببرین.
اطلاعات فایل
عنوان: رمان در دستان سرنوشت
تعداد صفحات: 325
زبان: فارسی
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.